تجربیات متعالی طبیعت در میان کودکی

تجربیات متعالی طبیعت در میان کودکی

 

نویسنده: زهرا رکن، ویراستار: سارا حسینی

 «بسیاری معتقدند کار مدارس صرفاً آموزش (به معنای آموختن دانش) است و گمان می‌کنند همین دانش است که به رفتارهای محیط زیستی مسئولانه در بزرگ‌سالی می‌انجامد.»

 سوبل می‌گوید این فرضیه، بیش از حد، خطی و ساده شده است. او به دنبال پاسخ به این پرسش‌ها رفته است:
ـ موثّرترین راه برای آموزش کودکان به شکلی که در بزرگسالی رفتارهایی محیط زیستی مسئولانه داشته باشند چیست؟
ـ چرا نباید کودکان را دربارهٔ طبیعت صرفاً بمباران اطلاعات کرد؟
ـ چه نوع یادگیری یا تجربه‌ای می‌تواند در شکل‌گیری شخصیت نوجوانانی که می‌خواهند از محیط زیست حفاظت کنند، مؤثر باشد؟
او برای پاسخ به این پرسش‌ها، بر تجربهٔ کودک در طبیعت تأکید می‌کند؛ به طوری که خاک زیر ناخن‌هایشان برود و حسّ مکان را با پوستشان احساس کنند. سوبل باور دارد حرف زدن با درختان و پنهان شدن در بین آن‌ها،‌ مقدم بر نجاتشان است.

دوران تحصیل چگونه شناخت کودکانه و طبیعی ما را نسبت به زمین سرکوب کرد؟

 ما در مدرسه عملاً آموختیم که دربارۀ زمین و مکانی که در آن بودیم فکر نکنیم. هیچ تلاشی هم نشد که دانش ما از زمین را با برنامۀ درسی پیوند بزنند. ریاضی، خواندن، نوشتن، انشا، علوم و … مدرسه میان آموزش و سایر ابعاد زندگی دیوار بلندی کشید. ما یادگرفتیم در رابطه با آنچه بیرون از دیوار مدرسه می‌افتد، فکر نکنیم. حال اگر این دیوار بریزد، چه اتفاقی می‌افتد؟

گلنار محبعلی، مترجم کتاب، در مقدمۀ کتاب کودکی و طبیعت از استاد وهاب‌زاده (فعالان سرشناس مدارس طبیعت)، نقل می‌کند: «کودکانِ ما امروز بهترین سال‌های سرنوشت ساز خود را در مدارس بی‌سبزه و درخت و کلاس‌های عقیم، مشغول به یاد سپردن محفوظاتِ اغلب بی ثمر هستند. نه تماسی با خاک و سنگ و نه منظره و بویی از گل و گیاه و نه اثری از بازی‌های سرخوشانه و نه حتی راه رفتن و جست‌و‌خیز کردن… زنگ تفریح می بایست در فضای تنگ سیمانی مدرسه به دیوار بچسبند تا از برخورد با یکدیگر پرهیز کنند. بسیاری از اوقات، کودک می‌خواهد به دور از چشم بزرگ‌ترها آنچه را می‌خواهد تجربه کند، مستقل باشد و اعتماد‌به‌نفس یابد؛ اما امروز کنترل اولیاء و مدرسه بر او همه‌جانبه است و دست از پا خطا کردن ممکن نیست. مدرسه، جاسوسی او را نزد خانه می‌کند و خانه نزد مدرسه. پیامد همهٔ این‌ها چاقی مفرط، بی تحرکی، کاهش مهارت‌های فیزیکی، اضطراب، بیش‌فعالی، افسردگی، بی‌انگیزگی، کاهش تمرکز و توجه، ترس و پرهیز از حیوانات می‌باشد. آیا کودک به قصد آزار بزرگ‌ترهاست که جست‌و‌خیز می‌کند که از آن بازش داریم یا این یک نیاز طبیعی، در جهت پرورش جسم و روح اوست؟»

 فعالیت‌های بچه‌ها امروز به گونه‌ای است که انگشتان دستشان به جای محکم گرفتن چیزها و پرتاب کردن سنگ و چوب، بیشتر و بیشتر برای کلیک کردن، کلیک کردن و کلیک کردن استفاده می‌شود. طیف گسترده‌ای از حرکات که برای دست برنامه‌ریزی‌شده، در حال محدود شدن به مجموعه‌ای اندک از حرکات است.
سوبل تاکید می‌کند که محکم گرفتن با دست، فهمیدن با ذهن را آسان‌تر می‌کند. اگر انگشتان کودک پیوسته روی صفحه کلید شناور باشد، ذهنش هم به طور مشابه، فقط روی سطح کشانده می‌شود. هرگز جا نمی‌گیرد، سامان نمی‌یابد و حسّ مکان در او شکل نمی‌گیرد.

این همان دغدغه‌ای است که سوبل کوشش می‌کند به آن پاسخ دهد. او با این پیش فرض که ارتباط پیوسته با طبیعت برای رشد کودکان یک ضرورت انکارناپذیر است و تأثیرات چشمگیری بر سلامت جسم و روان آن‌ها دارد، در این کتاب بر نقش پررنگ مدرسه در تداوم پیوند با طبیعت و تأثیرات آن در بزرگ‌سالی متمرکز می‌شود. او معتقد است مدارس می‌توانند در جهت هوشمند کردن جامعه، ارتقا و بهتر شدن آن و حفاظت از طبیعت گام بردارند. مدرسه می‌تواند به کودک کمک کند به جای آنکه نسبت به زمین بی‌اعتنا باشد، به آن عشق بورزد.

 مؤثرترین راه برای آموزش کودکان چیست تا در قبال محیط زیست رفتارهایی مسئولانه داشته باشند؟

وقتی در پاسخ به این سوال به زندگی محققان و متخصصان محیط زیست نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در تجربیات دوران کودکی‌شان مشابهت‌هایی وجود دارد که منجر به ادامهٔ مسیر و انتخاب شغل در حوزهٔ محیط زیست می شود؛ تجربه‌هایی مانند:

• ساعت‌ها وقت گذراندن بیرون از خانه در فضایی بکر یا نیمه‌بکر و پرسه زدن‌های طولانی در این فضا
• حضور پدر و مادر یا معلمی که به طبیعت اهمیت می‌دهد.

۷ درون‌مایه‌‌ای که در بازی کودکان مشاهده می‌شود و اساس اصول طراحی برای معلمان قرار می‌گیرد:

دیوید سوبل می‌گوید: «اهمیت بازی و تجربهٔ عملی به عنوان پیش‌شرط پیوند کودک با طبیعت است.» او با مشاهدهٔ بازی کودکان، 7 درون‌مایه‌ را شناسایی می‌کند:
• ماجراجویی
• خیال‌پردازی و تخیل
• حیوانات هم‌پیمان
• نقشه‌ها و مسیرها
• مکان‌های خاص
• دنیاهای کوچک
• شکار و خوراک‌جویی

  این موارد، به وفور در بازی‌های کودکان رخ می‌دهند و از خلال همین‌ها‌ می‌توان تجربهٔ متعالی را در طبیعت برای کودک رقم زد. از این رو سوبل، اصول طراحی آموزشی را براساس این درون‌مایه‌ها بنا می‌کند.
ممکن است بگوییم مسائل محیط زیستی در برنامهٔ درسی رسمی مدارس، وجود دارد؛ اما همین برنامه به فقدان دسترسی بچه‌ها به طبیعت منجر می‌شود و آن‌ها را به سمت حفظ کردن و از بر کردنِ دانش می‌برد؛ به‌جای آن که مطلب برایشان به طور عملی محقق شود و همچون خاک به زیر ناخن‌هایشان برود و با عمق جانشان یکی شود. بنابر باور سوبل، یک تجربهٔ متعالی در طبیعت، به دانستن هزار واقعیت دربارهٔ طبیعت می‌ارزد و چه بسا این توان بالقوّه را دارد که به هزار واقعیت دربارهٔ طبیعت بینجامد.

 

اگر می‌خواهیم ارزش‌های محیط زیستی را گسترش دهیم، تلاش کنیم کمیت و کیفیت فرصت‌های چشیدن تجربیات متعالی در طبیعت را در دوران کودکی، به حد مطلوب برسانیم.

چگونه در مورد چالش‌هایی مانند تغییرات اقلیمی جهان با کودکان سخن بگوییم؟

یک موضوع حساس که الان درگیر آن هستیم تغییرات اقلیمی جهان و عوارض ناشی از آن است و پرسش اساسی این است که این موضوع چگونه می‌تواند به موثرترین شکل با برنامه آموزشی تلفیق شود و بهتر است در چه پایهٔ تحصیلی‌ای با دانش‌آموزان مطرح شود؟

 

 به این پرسش باید از منظری پاسخ داد که امیدواری را به بیشترین حد برساند. هیچ مصیبت‌نامهٔ محیط زیستی‌ای پیش از کلاس چهارم نباید مطرح شود. مدرسه باید آرام آرام شروع به ساختن نمونه‌ تجربه‌هایی از زندگی در کلاس درس کند؛ مثلا با خاموش کردن چراغ، مراقبت از حیوانات و گیاهان داخل کلاس و …

در واقع از کلاس درس به عنوان نمونهٔ کوچکی از مدرسه و از مدرسه به عنوان نمونهٔ کوچکی از جامعه استفاده شود.

✔️  وقتی کودکان بیاموزند چگونه در مدرسه مسئولانه رفتار کنند، رفتارهایی را تمرین می‌کنند که به عنوان افراد بالغ در اجتماع از خودشان بروز می‌دهند.

در واقع باید به صورت آگاهانه کلاس و مدارس را به سیستم‌های بوم شناختی کوچک تصور کنیم که در شکل‌گیری نتایج مثبت مؤثر باشند؛ با کارهایی از قبیل:

• زیبا نگه داشتن گلدان‌ها

• کاستن حجم دورریزها

• بهتر کردن کیفیت هوا در داخل مدرسه

• تفکیک زباله و …

این فعالیت‌ها، به بچه‌ها این امیدواری را می‌دهد که وقتی بزرگ شدند، در دنیای بزرگتر مؤثر باشند. در غیر این صورت، اطلاع بچه‌ها از تخریب جنگل‌ها درست مثل این است که در عصر اوج‌گیری فلج اطفال، از کودکان خواسته باشیم علاج این بیماری را پیدا کنند.

درست است که تغییرات اقلیمی جهان، ناشی از رفتارهای بشر است ولی صرف در میان گذاشتن چنین واقعیتی با بچه‌ها، به آن‌ها احساس غیرمفید بودن و ناامیدی می‌دهد. اگر با مشکلات محیط زیستی به کودکان یورش ببریم، آنان حقایق را می‌آموزند و می‌فهمند این مسائل مهم است اما لزوماً از نظر محیط زیستی فعال‌تر نمی‌شوند و ممکن است از پا در بیایند. پس بهتر است ابتدا، احساس شگفت‌زدگی، عشق و مسئولیت‌پذیری نسبت به زمین، در کودکان شکل بگیرد، سپس انتظار داشته باشیم آ‌ن‌ها با اطلاع از وضعیت موجود، کاری برای بهتر کردن آن انجام دهند.

تئوری دانش، نگرش و رفتار؛ آیا آموزش‌های طبیعت‌محور، واقعاً رفتارهای کودکان در قبال محیط زیست را تغییر می‌دهد؟

جواب معمول آن این است که دانش، منجر به نگرش می‌شود و نگرش به رفتار می‌انجامد .بله! دانش می‌گوید از ماشین برقی به جای خودروهای بنزینی استفاده کنیم؛ اما در عمل، همان ماشین‌های سوخت بنزینی خریداری می‌شود.

✔️ ارتقاء سطح دانش و تغییر نگرش لزوماً به رفتار متفاوت ختم نمی‌شود.

مسیر منتهی به رفتار محیط زیستی مسئولانه، پیچیده‌تر از این است که دانش، منجر به نگرش و منتهی به رفتار شود. یکی از اولین راه‌ها برای مقابله با این چالش، این است که به کودک کمک کنیم بیاموزد که رفتار آنهاست که اهمیت دارد و تنها تا زمانی ممکن می‌شود که فرصت انتخاب وجود داشته باشد.

✔️ رفتار محیط زیستی، کمتر نتیجهٔ یادگیری دانش است و بیشتر، حاصل تجربیات محیط زیستی مشخص است.

✔️ دانش محیط زیستی الزاماً به رفتار مسئولانه در قبال محیط زیست تبدیل نمی‌شود و حتی می‌تواند غیرمؤثر باشد.

✔️ همچنین دانش زیاد دربارهٔ فجایع محیط زیست، می‌تواند موجب کاهش رفتار محیط زیستی شود.

پس نتیجه می‌گیریم که ما نیاز داریم به:

۱.  برنامهٔ آموزشی مکان محور که کودک و برنامۀ درسی را به جهان طبیعیِ دور و اطراف، پیوند دهد.

تحقیقات می‌گوید ارتباطی بسیار قوی بین تجربهٔ طبیعی در کودکی و رفتارهای محیط زیستی در بزرگسالی وجود دارد و بدون ایجاد آن حسّ عمیق و جاودانه به جهان طبیعی و عشق ورزیدن به آن، خرده گرفتن دربارهٔ خاموش نکردن چراغ‌ها یا دوچرخه سواری نکردن تا مدرسه، ذره‌ای اهمیت نخواهد داشت.

۲. کودکان در فرهنگی قرار بگیرند که سطح مسئولیت را همگام با بالغ شدن آنان، به تدریج بالا ببرد (مسئولیت گام به گام).

نگران ساختن بچه‌ها دربارهٔ آیندهٔ محیط زیست، هیچ فایده‌ای ندارد. بهتر است با تمرکز بر مشکلات محیط زیستی کوچک، مدیریت‌پذیر و از نظر شناختی، دسترس‌پذیر، حسّ عاملیت را در کودکان پرورش دهیم تا زمانی که کودکان به افراد بزرگ‌سال تبدیل می‌شوند، از پس مسائل سخت برآیند. بهتر است یک نردبان محیط زیستی تعریف شود که پله به پله، کار را برای پایه‌های مختلف تعریف کند تا کودکان هم هم‌پای معلم‌ها و دیگر کارکنان، در شکل‌دهی فعالیت‌های محیط زیستی در مدرسه، فعال باشند.

۳. مهارت حلّ مسئله را در کودکان تقویت کنیم.

مدرسه باید مهارت حلّ مسئله را در کودکان تقویت کند. زمانی که کودک مهارت حل مساله را به‌خوبی فراگیرد، می‌تواند آن را در چالش‌های مختلف، به کار گیرد و منفعل نباشد. کودکان در این بستر، می‌توانند مسائل محیط زیست را در حدّ ظرفیت خود بشناسند و در حدّ توان، راه‌حل‌هایی برای آن‌ها‌ بیابند و در مسیر حلّ مسئله‌ها، کوشا باشند.

افزایش دانش بچه‌ها در حوزهٔ محیط زیست هم، می‌تواند به حلّ مسئله کمک کند؛ در واقع کودک با آگاهی و اطلاعات محیط زیستی در فهم مسائل بهتر عمل می‌کند و راه‌حل‌های متنوعی را خلق می‌کند.

و در پایان

بهترین برنامهٔ آموزشی مثل پل میان جهان درون و بیرون، بازی و کار و رویاها و واقعیت عمل می‌کند. این سیستم آموزشی، جامعهٔ بزرگسالانی را می‌سازد که هم به زمین عشق می‌ورزند و هم باهوش و کاردان هستند.

منبع:

کودکی و طبیعت (اصول طراحی برای معلمان)، نویسنده: دیوید سوبل، مترجم: گلنار محبعلی

دیدگاه‌ها ۰
ارسال دیدگاه جدید